داستان دربارهي “مايا”، دختر مدير سابق آکادمي “والداستِين” و ماموري به نام “فومياکي اوچيدا” است که در زمان مسافرت مي کند. در سال 2012 که دنيا مورد هجوم بيگانهها قرار گرفته، مسافرين زمان به سال 1999 فرستاده شدند تا “کليد نوستراداموس” را که طبق پيشبيني “نوستراداموس” دنيا را به آخر ميرساند، پيدا و نابود کنند. ادامهي داستان در سال 1999 رقم ميخورد، جايي که “مايا” به قصد نابودکردن آکادمي با گرفتن پُست سابق پدرش به عنوان مدير، به آکادمي برميگردد. هنگامي که او با “فومياکي” ملاقات و از نابودي آينده با خبر ميشود، نقشهاش ناتمام ميماند. عليرقم بياعتمادي به “فومياکي”، آنها براي پيدا کردن “کليد نوستراداموس” با هم توافق ميکنند. براي يافتن “کليد نوستراداموس” ، مامورين زمان از تلفنهاي همراه مخصوصي استفاده ميکنند. وقتي يکي از آنها شئ مشکوکي پيدا ميکند، با فکر کردن به نابودي آن و گرفتن يک عکس، اگر عکس، دنيايي آرام را نشان دهد، بدين معني است که آن شئ “کليد نوستراداموس” است و برعکس، اگر شئ “کليد نوستراداموس” نباشد، عکس، نابودي دنيا را نشان ميدهد. با استفاده از اين تلفن، جستوجوهاي “مايا” و “فومياکي” در اتفاقات اسرارآميز شهر دنبال ميشود.