“کوشي اينوزوکا” يک پسر دانشآموز باهوش دبيرستاني است که ميخواهد دادستان بشود. از بخت بد پسر خوب ما، او در خانوادهاي رزميکار که رئيس آن (پدرش) فقط زبان “خشونت” را ميفهمد، متولد شده. وقتي “کوشي” هنوز يک نوزاد بود پدرش با بزرگترين رقيبش پيمان بست که “کوشي” با دختر رقيبش که حالا دوست شده بودند ازدواج کند. اين اتحاد باعث ميشود که 2 ژن قوي با هم ادغام بشوند و قويترين خاندان هنرهاي رزمي را به وجود بيارود. حالا “کوشي” در دبيرستان است و به پيماني که پدرش هنگام تولدش بسته اهميتي نميدهد. در کنارش “موموکو کوزوريو” سبک مغز، رزميکار و کسي که خودش را همسر “کوشي” ميخواند وارد ميشود. آرزوي ازدواج او با “کوشي” و بچهدار شدنش توسط “کوشي” ردد ميشود، البته “کوشي” هيچ ميلي به انجام اين کار با کسي که به نظر ميآيد خواهر کوچکش است ندارد، بماند که “کوشي” هيچ اطلاعي از هويت واقعي او ندارد. در اين حين ،جنگي بين خانوادههاي رزميکار آغاز شده. که بدين معني که مبازان زيادي هستند که قصد ترور “کوشي” را دارند. گويي که اين مسئله به اندازهي کافي مصيبت نبود، اما قهرمان داستان ما به خاطر اتفاق جدياي که در دوران کودکي برايش افتاده از مبارزه کردن وحشت دارد.