وقتی مادر ماجراجوی هیبو میره که درمورد یه قبیله مرموز تحقیق کنه، به یه دیوار میخوره. خوشبختانه، نیمای جوان زیبا یک تصویر خانواده میبینه و تصمیم میگیره که میخواد پسرشو بده دست همسرش و خودش بتونه تحقیقاتش رو ادامه بده. اون با همین تصمیم موافقت میکنه. البته، اون درمورد همسر آینده ش با پسرش مشورت نمیکنه. وقتی نیما با شوهر جدیدش به توکیو میره، با بیرون اومد هیبو نیما با میراث جادوییش آشنا میشه.