اتمام پخش
توی یه سرزمین که هیچ جادویی توش نیست، سرزمینی که اقویا قانونُ تعیین میکنن و ضعفا مجبورن پیروی کنن، سرزمینی که پره از گنج و زیباییهای وسوسهانگیز، ولی در عین حال توش کلی خطر غیرمنتظره در کمینه؛ سه سال پیش، Xiao Yan، کسی که از خودش مهارتهایی به نمایش گذاشت که توی چندین دهه کسی به چشم ندیده بود، یهویی همهچی رو از دست داد؛ قدرتهاشُ، اعتبارشُ، و قولی که به مادرش داده بود رو. چه جور سحر و جادویی باعث شده بود تمام قدرتهاشُ از دست بده؟ و چرا یهویی سروکلۀ نامزدش پیدا شده؟